پویندگان دانش

مرزهای دانش را خواهیم شکافت...

پویندگان دانش

مرزهای دانش را خواهیم شکافت...

سلام

بچه ها ما یک آیتم جدید به نام متن داریم که توی آن متن هایی را که می نویسم را می گذارم.

به نام خالق مسافر شب های زمستان 

شبی از شب‌های زمستان مسافری تنها بودم که ازحمله وحشیانه سرما‌‌‌‌ قامتم خمیده و در تنهایی خود به این می اندیشیدم که چگونه به اینجا رسیدم و چگونه از این زمهریر جان بسر می برم و چه سرنوشتی در انتظار من است.در این برهوت که فقط آسمان با پلک هایش با من سخن می گوید راهی بجز فکر کردن ندارم.راه برگشتی را نمی دانم و فقط مثل پلک های آسمان ٬آهن پاره هایی از کنارم می‌گذرد.سخت است که مقصد را ندانی در حالی که هر کسی را می‌بینی به سوی مقصد می‌رود و چه جالب است که مقصد همه ی ما یکی است. 










امام زمانه...


الا یا ایها الحکمت

بگو حرفت 

که پنهانی و تاریکی نیرزد خردکی

حتی در این خلقت

بگو حرفت

دلم خون است

که دل بی تاب و رنجور است

دلم پرغصه از لطف زیاد دیرهنگام است

نشاید این همه ذل لذیذ بر صاحب خفت

که این صاحب دلش خون است...